لب خاموش نمودار دل پرسخن است

کامنت ها تایید نمیشود . امانت میماند پیش خودم

پشتیبانی

بایگانی

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

فلسفه ی دل

پنجشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۳:۴۳ ب.ظ

 

فلسفه وجودی دل به کل با باقی اعضا و جوارح فرق دارد . نمیدانم روزی که گل آدمی رادر کارگاه ایزدی می سرشتند ، خداوند چرا چنین جنس لطیفی برای این عضوی که ابعادش از مشت مان تجاوز نمیکند به کار برد . نمیدانم چطور به این عضو کوچک چنین توانایی را داده که تحمل این همه بار را دارد . اصلا چطور است که این دل لامصب گاه و بی گاه میگیرد ... تنگ میشود ... آنقدر میگیرد که مشت که سهل است ، از چهار انگشتمان هم کوچکتر میشود . ازطرفی چرا دل با چشم رابطه مستقیم دارد و تاکه دلت میگیرد ، چشم میگرید ؟ چرا بعضی ها جنس قلبشان سنگی  و تیره است و بعضی ها از بلور شفاف تر و نازک تر ؟راستش بنظرمن براى نزدیک شدن به حق باید قلبى مثل مخمل داشت. چیزی که من اصلا ندارم . اما هر انسانى به شکلى نرم شدن را فرا مى گیرد. بعضى ها حادثه اى را پشت سر مى گذارند، بعضى ها مرضى کشنده را؛ بعضى ها درد فراق مى کشند، بعضى ها درد از دست دادن مال...همگى بلاهاى ناگهانى را پشت سر مى گذاریم، بلاهایى که فرصتى فراهم مى آورند براى نرم کردن سختى هاى قلب.بعضى هایمان حکمت این بلایا را درک مى کنیم و نرم مى شویم، بعضى هایمان اما افسوس که سخت تر از پیش مى شویم.و من جز همین دسته ی دومم . روز به روز سخت تر و کدرتر :((

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۶ ، ۱۵:۴۳
holy mind


امام على علیه السلامفرمود: اَلنّاسُ نیامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهوا (مردم خوابن، وقتی بیدار می شن که بمیرن.)

ماجراهایی دارم با خواب های وقت و بی وقتم. یه زمانی بود اگه حجم و شدت کارم یهو زیاد می شد و سردرگم می شدم که چیکار باید بکنم، حتمن همون موقع می خوابیدم. البته بعدها فهمیدم کار بی ربطی هم نبوده چون باعث می شده بتونم با فراغ بال روی موضوع تمرکز کنم و راه حل بهتری برای مشکل پیش اومده پیدا کنم.

الان اما اوضاع خوابم پیچیده تر شده. یه وقتایی انگار دچار حمله خواب آلودگی می شم و توی یه فاصله زمانی با چند حمله -که هنوز نفهمیدم منظمه یا نه- روبرو می شم. یه وقتایی که دور و اطرافم خلوته و امکان خوابیدن هست، همون حمله اول کارمو می سازه و تموم. تا اینجاشو خیلی کاری ندارم. خدا رحم کنه اون وقتی رو که درگیر کارم و اصلن امکان نداره بتونم بخوابم. توانایی که توی این موقعیتا به دست میارم برای خودم باور نکردنیه. البته این توانایی به میزان راحت بودنم با طرف مقابل هم بستگی داره. (هرچند ممکنه این راحتی به قیمت جونم تموم بشه اینجور وقتا!) داشتم از تواناییم می گفتم که کافیه تو جلسه ای باشم که نشه خوابید و مجبور بشم که چشمامو باز نگه دارم. می دونی که توی این موقعیت پلک چشما چند کیلو وزن پیدا می کنه؟ از این مرحله گذشتم و الان دیگه تونستم توی شرایط نامناسب با چشم باز بخوابم. مشکلم توی این شرایط اینه که یه وقت وسط حرفایی که دارم می زنم، خوابی رو هم که دارم می بینم تعریف نکنم. هرچند این اواخر دو سه باری اتفاق افتاده که یهو متوجه شدم این حرفی که الان دارم می گم، مال این دنیا نیست و از دنیای خواب به عوالم گفتگوی ما رخنه کرده. شرایطو درک می کنی؟ اینجاست که اوج مشکل پیش اومده و اونم اینه که باید کلی جمله سر هم کنم تا اون حرفی که زده شده رو ربط بدم به دنیای موجود...

اینهمه آسمون ریسمون به هم بافتم اینو بگم که زندگیمم عین همین خوابیدنمه. هنوز نفهمیدم کی و کجا و چطور دارم زندگی می کنم. هنوز تو نخ اینم که سر دربیارم بخشای زندگیم به هم می خورن یا نه. دنبال کشف ربطای زندگیمم. 

 

+ واقعن من و تو، همه مون، فکر کردیم کجای زندگی همیم؟ چیکار داریم با زندگی هم می کنیم؟ بلدیم دردی از هم دوا کنیم یا نه؟ فقط هر چی هستیم، خدا کنه کابوس هم نباشیم و نشیم...

++ چقد این روزا وبلاگم خلوت شده :((

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۶ ، ۱۶:۰۵
holy mind
http://online.1abzar.com/user.php?admin=39542&ref=http://http://nemodar.blog.ir/

پشتیبانی

​ ​