لب خاموش نمودار دل پرسخن است

کامنت ها تایید نمیشود . امانت میماند پیش خودم

پشتیبانی

بایگانی

۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

حس خوبیه

چهارشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۷ ب.ظ
بالاخره چهار ماه تمام شد .... چهار ماه پر از فراز و نشیب .... لحظه لحظه اش برایم یک عمر بود ... لحظه هایى که فقط خدا مى داند چه گذشت ....خدا را شکر .... الحمدلله ....با اینکه هنوز خیلى خوب نیستم ولى از اوج آن کابوس کمى بیرون اومدم...هنوز هم  باورم نمیشود که گذشت فقط دعا مى کنم که همیشه سلامتى و عافیت باشد برای همه ...چون هیچ نعمتی برتر و والاتر از سلامتی نیست ...چند وقت پیش برای گرفتن نسخه دکتر در داخل داروخانه ای بودم که تابلوی خاتم کاری شده ای بر سر در آن داروخانه  نصب بود ...تابلوی زیبا باخط خوش نستعلیق  بااین مضمون که " سلامتی تاجیست برسرافراد که تنها افرادبیمار آن را میبینند " خود من تا این مطلب را به چشم خود ندیدم درکش نکردم اما امیدوارم که قدر سلامتی خودرا بدانید و ازشما میخواهم که برای شفای همه ی بیماران دعا کنید ........................................................................پ . ن : آدم گاهی اوقات سر درد میگیرد ، گاهی هم ذهن  درد ...گاهی دل درد میگیرد ،گاهی هم درد دل ..اما بلاخره آدمیزاد دیگر ...از اینکه با پست قبلی ندانسته باعث ناراحتی شما عزیزان شدم ازشما معذرت میخواهم و کمال تشکر از تک تک شما دوستان همیشه همراه  مخصوصا یاسی مهربانم و گمنام عزیز را دارم . مهرتان روز افزون باد و زندگیتان پراز لبخند خدا .
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۲۱:۵۷
holy mind

الهی باکه گویم غم دل جزتوکه غم خوارمنی

شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۵ ب.ظ
خدایا این روزها یک نیمکت می خواهم و یک بید مجنون.کنار یک دریاچه...که شب باشد و هیچ کس نباشد و من باشم و سرما باشد و یک ام پی تری پلیر.که سردم باشد و باد بوزد و من دستهایم را مچاله کنم توی جیبم و ساعتی را بدون افکارمزاحم سپری کنم ... فکر میکردم ماه رمضان تمام شود لااقل کمی فکرم ازاد ترمیشود اما....چقد این روزها مدام باخودم تکرار میکنم این شعر را که : سجاده ام کجاست؟    می خواهم از همیشه ی این اضطراب برخیزم                 این دل گرفتگی مدام شاید                           تاثیر سایه ی من است                                  که این سان گستاخ و سنگوار                                                بین خدا و دلم ایستاده ام                                                              سجاده ام کجاست؟                                                                               "سلمان هراتی"............................................پ . ن :  * حال این روزهای مرا به کسی نگویید اگر سراغ گرفتند بگویید خوب است و دل از دلش تکان نخورده! بگویید امسال هم دریغ نیست از سالهایی که گذشت خلاصه کیف مان کوک است و خیلی خوش به حالم است ! حال این روزهای مرا به مادرم هم نگویید حالت "خوب" هم که باشد مادرها نگران می شوند چه رسد به حال این روزهای من که "عالی" است... بگویید خوشحال است و یک طوری بگویید که خودتان هم باورتان شود!**  ** تمام مطالبی را که من ثبت میکنم مربوط به حال و هوای خودم است ممکن است بنابه دلایل مختلف من مطالبی بامحتوای مختلف ثبت کنم و بستگی با حال و روز همان لحظه من دارد و این دلیلی نمیشود برای قضاوت  شما درمورد اخلاق  و شخصیت من .امیدوارم که منظورم را فهمانده باشم و نیاز به توضیح بیشتری نباشد
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۴ ، ۲۱:۵۵
holy mind

یک دانشجومعلم برروی منبرمیرود : دی

پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۴ ب.ظ
یک سری کتاب هست مثلا رازهایی درباره مردان و انچه درمورد مردان باید بدانید و مردان چه هستن و موجودی به نام مرد کیست و چه میکند و ... و خلاصه کلی کتاب دراین موردها در بازار هست ... و  روم به دیوار بنده همه ی آنها راباتوجه به رشته ام خوانده ام  ! :))اصلااین دکترباربارای مشهور که میگویند منم تاالان هم نگفتم که ریا نشود :دی اما خب بعد از این همه مطالعات گسترده به این نتیجه رسیدم اگر یکخانوم ادم نرمالی باشد و با اتکا به حسش برخورد کنددیگر نیازی به خواندن این همه کتاب نیست ... مگر قدیم ها این کتابا بوده ؟ نه ... ولی زندگی ها خیلی گرم تر و صمیمانه تر از حالا بوده است  ... الان دخترها و حتی خانومای متاهل نقششان را گم کردند ... شاید بخاطر این است که صرفا وظیفه مادربودن ندارند و درکنارش پا به پای مرد کار میکنند و اینقدر خسته میشوند که دیگر وقتی برای وظایف زن بودن ومادربودن ندارند ... به عنوان یک انسان متمدن امروزی ( یه دانشجو معلم جوگیرمیشود ..)مخالف حضور زن در اجتماع نیستم و حتی استقبال هم میکنم . اما بنظر من هرچه هم که زن فعال و اجتماعی باشد و موقعیت شغلی بالایی داشته باشد بازهم اولویتش باید خانه و همسر و فرزندانش باشد ... و اگر بخواهد از وظایفش  کم بگذارد لایق کار اجتماعی نیست یا خودمانی تر بگویم جنبه اش را ندارد ... !این مطالبی را  که خدمتتان عرض کردم  از دقت در خیلی از زندگی ها متوجه شدم ... که خانومی بخاطر کار و حقوق کمش قید همسر و بچه اش زد ! درصورتی که هنسرش درامد خوبی هم داشت ! بنظرمن این آدم انسان نرمالی نیست درست است  که استقلال مالی چیز خوبی است و حق هرکسی است ولی به چه قیمتی ؟؟ به قیمت از هم پاشیده شدن خونواده ... ! البته کاملا قبول دارم که شرایط زندگی ها هم فرق میکند ... اما یک زندگی معمولی که درامد اصلی به عهده مرداست و کفاف زندگی و مخارج زندگی را میدهد نیازی نیست خانوم خودش را وقف کارکند و ازفرزند و همسرش غافل شود آن هم برای کارشبنده هنوزم اعتقادم این است که  زن باید:بوی قرمه سبزی بدهدیک پره گوشت داشته باشدگرد و تپلی باشدخوش اخلاق باشد به بچه هاش برسد زرنگ باشد و بچسبد به زندگیش ...این کتاب هاهم برای  کسانی است کههدفشان از زندگی مشترک و نقششان به عنوان همسر و مادررا فراموش و گم کرده اند.والسلام علیکم و رحمته الله وبرکاته برویم به سحری برسیم باشد که مورد عنایت و فیض الهی قراربگیریم ان شاالله  -------------------------------------------------------------------پ . ن : خب امروز که عید نبود : (مانیزبه سَرمان زد قالبی ُدرست کنیم قالبی بس زشت شد الکی مثلا زشت شده پ . ن : یشاپیش عیــــــــــــدتـــــــــــان مبـــــــــــــــــــــــــــــارک
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۲۱:۵۴
holy mind

I am angry

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۷ ب.ظ
از بین کسانی که روزه نمیگیرند؛ من با آن  30 درصدی که مریض هستن و به خاطر قرص و داروهایشان روزه نمیگیرند هیچ مشکلی ندارم. اصلا خدا خودش گفته که روزه بر کسی که بیماره حرام هست.و مادر دین اسلام قاعده ی لاضرر* راداریم . حتی با آن 20 درصدی هم که به خاطر سختی کارشان روزه نمیگیرند هم مشکلی ندارم. لابد خودشان شرایط خود را بهتر میدانند و واقعا هم نمیشود قضاوتی کرد. اصلا شاید خودمن هم به زودی نوعی شرایط کاری برایم پیش بیاد که نتوانم همه ی روزه هایم را بگیرم.من حتی با آن  20 درصدی هم که راست و حسینی میگویند سخت است و گرسنه یمان ! میشود هم مشکلی ندارم حتی با آن 10 درصدی هم که از  ( قصد ) مسافرت هایشان را در ماه مبارک میروند مشکلی ندارم. از کجا معلوم؟ شاید بخواهند پاییز یا زمستان که روزها کوتاه تر و روزه گیری آسان تراست روزه هایشان را قضا کنند اما واقعا واقعا واقعا با آن  20 درصد باقیمانده ای که نه تنها روزه نمیگیرند بلکه رعایت حال روزه دارن را هم نمیکنندوبه هرنحوی کسانی که روزه دارند رامسخره میکنند  مشکل دارم.امروز که به دنبال کارهای شخصی و روزانه ی خودم بیرون رفتم موقع برگشت سوارتاکسی شدم ومسافر دیگری که سن زیادی هم نداشت وازلحاظ جسمانی و عقلانی در ظاهر توانایی این را داشت که بتواند روزه بگیرد را دیدم.مدت کمی که گذشت این آقای محترم سیگاری را روشن کرد و همانند اگزوز ماشین ازدهان خود دود خارج میکرد و باراننده مشغول عذر های بدترازگناه که حالا روزه بگیریم که چی بشه؟ مگه خدا به گشنگی مااحتیاج داره؟و...به سیگارکشیدن خودش ادامه میداد  و اصلا به این نکته که اولا در وسیله ی نقیله ی عمومی قرار دارد و دوما ماه رمضان است و نباید به هرنحوی روزه خواری کند و یابا عمل و رفتارش باعث آزار دیگران شود، سیگارمیکشید و من هم که همیشه به بوی سیگار حساس بودم و استشمام بوی سیگار برایم برابر باسردرد بوده باآن حال و روزم  که گرمای 42 درجه کلافه ام کرده بود،خستگی ام بااین بوی نامطبوع دوبرابر شد و سردردگرفتم  و پنجره را پایین دادم  و کلی بد وبیراه  نثارش کردم وگفتم روزه نمیگیری نگیر ولی کل واجبات و دستور خدا را لااقل بااین حرف ها زیرسوال نبر و چکی ابدار زیر گوشش نواختم و چنان باعصبانیت نگاهش کردم که نه تنها معذرت خواهی کرد بلکه ازفردا فکر کنم برای سحری بلند شود و روزه بگیرد ولی افسوس که غرق دراین افکار بودم که به مقصد رسیدم و نه خبری از چک بود و نه تذکر ....حال صرف نظر ازسر درد شدید که هرلحظه شدیدترمیشد کم کم داشتم این قضیه را فراموش میکردم که به خانه رسیدم و درذهنم باخودگفتم که  صورتم را بشورم و بخوابم تا سردردم خوب شود اماهمینکه از گاراژ گذشتم و پادرحیاط نهادم مستاجر عزیز که در مرحومه وبلاگ قبلیم دریک پست توضیح دادم که وسواس دارند و شب وروز درحال شستن و جارو کردن هستند از بالای تراس که مشرف برحیاط است نامردی نکرد و آب داخل تشت را برسرماخالی کرد و من هم فقط بالا را نگاه کردم و چندثانیه فقط  به چشمان خانم همسایه نگاه کردم که فکر کنم ازصدحرف بدتربود ولی  هیچ نگفتم باوجود اینکه کاملا متوجه شد که چه کاری انجام داده اما حتی یک معذرت خواهی ساده هم نکرد ..واقعا متاسفم برای خیلی از آدم ها که معلوم نیست دراین جامعه اصلا حضور دارند یانه ؟؟..................................................................پ . ن : امشب رحمت دوست جاریستمانند رودنهمانند باراناگر دلتان لرزیدبغضتان ترکیدکسی اینجامحتاج دعاست
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۴ ، ۲۱:۴۷
holy mind

خدایاگرمتودرنگشایی کجاتوانم رفت؟

دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۵ ب.ظ
حال من مثل حال کودکیست سربه هوا و کله شق که دردل شب ،دست ازدست مادرش کشیده و حالا پشیمان و سربه زیر بایک بغض مانده درته گلو رویش کم شده ،ترسیده و تک وتنها ،درتاریکی کوچه راه میرود و گریه میکند،خانه ی تورا میبیند و دوان دوان به سمتت میشتابد ،مقابل درخانه ات می ایستد و به شوق گشودن در ، درمیزندخدایا گرم تو درنگشایی کجاتوانم رفت؟؟؟ الهی و ربی  من لی غیرک ؟!خدایا هرکسی حال دلم رانداند خدایاتوخود خوب میدانی که حالم چگونه است ..خدایافقط تورا دارم و فقط ازخودت میخواهم که کمکم کنی امشب درخانه ات رامیزنم ناامیدم نکن چه خوب است که بغض هایی را که تاامشب نگه داشتم رامیتوانم بدون اینکه جوابی به کسی پس بدهم راخالی کنم ............................................................................. شهادت مولی الموحدین امیرالمومنین علی علیه السلام را خدمت شما دوستان عزیز تسلیت عرض میکنم.گفتم: دعاچیست؟ گفتند: طلب نیازازبی نیاز گفتم: التماس دعاچیست؟ گفتند: خوبان رادردرگاه خداواسطه قراردادن.پس باافتخارمی گویم: ای خوبان خدا"التماس دعا"
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۲۱:۴۵
holy mind

عجیب است

شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۲ ب.ظ
عجیب است !واقعا عجیب است .حرف برای گفتن زیاد میباشد !اما همین که می خواهم بنویسم کلا ذهنمان ارور می دهد!واقعا چرا؟!؟!؟!؟!حالا وقتی که بلاگفا خراب بود سوژه پشت سوژه ..مطلب پشت مطلب ........................................پ . ن :  واقعا برایم سوال شده است که چرا دوباره وبلاگ جدید ثبت کردم؟!
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۲۱:۴۲
holy mind

به قشنگی طاووس

جمعه, ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۰ ب.ظ
عشق!! خیانت!! نرسیدن!!کلمات آشنایی که زیاد در شبکه های اجتماعی و کلام ما جوان ها٬ چه دختر و چه پسر این روزها استفاده می شوند. واقعیتش همیشه ازوقتی که بیاد دارم با رمان های عاشقانه رابطه و میانه خوبی نداشتم به هزار و یک دلیل  نه به دلایل شخصی....و نمیخواستم که بخوانمش اما رمان عاشقانه « به قشنگی طاووس » خانم نیلوفر پورعباسی را به دلیل عشق های تا حدودی واقعی که به پای  عاشقی شیرین و فرهاد و لیلی و مجنون نمی رسند را خواندم لذت بردم.لذت نه از قصه تکراری سریال ها و فیلم های عاشقانه که اخرش رسیدن یاران به هم است٬ بلکه خوشی از بیان دوره ای که ندیدم و گفته اند که همچین دوره ای بود.دوره ی عشق های قشنگ و البته واقعی که قلب ها از دیدار یار به تپش می افتند.ویژگی  که باعث شده است این رمان لذت بخش باشد استفاده از کلام و گفتار محاوره ای در تمام صفحات کتاب هست گویا که نقالی چوبی به دست و پرده نقالی به دیوار٬ داستان را برای شما نقل می کند.ویژگی خوب این رمان در به تصویر کشیدن عشق و عاشقی ان است که حتی انجا که لحظه وصال «گلی و ناصر» و شب اول ازدواجشان را که می خواهد به تصویر بکشد از بیان صحنه هایی که از هوس امروزی با لباس عشق٬ به دنبال آن هاست خودکاری کرده و در عین حال تصویر زیبایی از لحظه وصال را با به کاربردن کلمات و اصطلاحات قدیمی به تصویر کشیده است و به مخاطبان خود تقدیم کرده.-------------------------------------------------------------------------------------------------------+ چند کتاب راانتخاب کرده ام که دراین ایام تابستان بخوانمشان اولین آن تمام شد+ برای دانلود رمان کلیک کنید پسورد فایل www.iranromance.com
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۴ ، ۲۱:۴۰
holy mind

گرتونمیپسندی

پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۸ ب.ظ
امشب خیلی خسته بودم و سرم به شدت درد میکردمیخواستم بخوابم اما سردردمجال نمیدادو خوابم نبرد یادآمدکه شبِ جمعه است ،گفتم حداقل دعای کمیل را بخوانم وسطِ دعای کمیل،نمی دانم چه شد، هی یادتان می افتادم آقا،دست می کشیدم روی صفحه ی موبایلم کلیک وآخرین عکسی که بادوستان به جمکران رفتیم رانگاه میکردم ناراحتم ، خیلی دلم گرفته آقا  حضرتِ بابا جانم ، از چشمِ تان افتادیم ، نه؟؟؟؟؟؟؟؟دوستان عزیز درلحظات ناب  افطار و سحر مراهم ازدعای خیرتان بی نصیب نگذارید.التماس دعا اللهم عجل لولیک الفرج  ------------------------------------------------------------------------------------------+ انگار هنوز توی باغِ سرسبزِ رمضان نیست دلم...+ غرق در اوهامم ، چند شب است فقط خوابِ پرواز می بینم ، پروازی که ....بماند.+ جنابِ افکارمزاحم ! خواب و خوراک نداری؟ نصفِ شبی؟!؟!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۲۱:۳۸
holy mind

یک دو سه امتحان میکنیم

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۴ ب.ظ
شماهابله شماها که اولین باراست که به وب من تشریف میاوردید.شماها بیادندارید! یک زمانی هم بود ما برای خودمان برو بیایی داشتیم. هروقت پنل وبلاگمان را باز میکردیم 10- 15 تا کامنت جدید برایمان آمده بود. پای هر پستمان 30-40 تابلکم بیشتر کامنت میخورد.!  آره ! شماها بیادندارید! یک حوض بود این وسط به چه بزرگــــی! از اینجا تا آآآآآآآن سر ِ وبلاگ! این باغچه (وبلاگ ) پر بود از دانشجومعلم و دبیر و کنکوری ! هر شب جمعه فامیل های بلاگفایی و بچه های هم خوابگاهی  اینجا جمع میشدند یک سفره کامنت مینداختیم از اینجا تااااااا هما ن حوالی ِ حوضی که ختم میشدبه میهن بلاگ :| زندگی بدون ِ آشنا و همراه امکان پذیر نیست. وبلاگ هم بدون ِ خواننده های قدیمی اش وبلاگ نمیشود... زلزله ای ، سیلی ، جنگی چیزی پیش آمده انگار...هعییییی روزگاااااااار چه بگویم ازدست جناب علیرضا خان شیرازی که هیچ نگفتنم بهتراست.
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۲۱:۳۴
holy mind

حرف هآی یک دآنشجومعلم دوساله شد

يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۲۹ ب.ظ
امروز دومین سال تولد "حرف های یک دآنشجومعلم " است وبلاگ کوچکی که روزکنکورسراسری بعدازبرگشتن ازسرجلسه ثبت کردم و روز به روز وابستگی ام به آن بیشترشدتابه اینجا رسید.خیلی دوست داشتم که میتوانستم در وبلاگ قبلی این پست را بگذارم و همگی دوستان وبلاگی حضورداشته باشند  اما بنابه دلایلی نشد، بگذریم بسیارخرسندودلگرم هستم به دوستان نازنینی که دراین مدت دوسال بواسطه ی همین وبلاگ کوچک افتخارآشنایی شان راداشته و دارم تشکرمیکنم ازتک تک شمادوستان که حضورتان همیشگی و مایه دلگرمی من است.....مهرتان روزافزون باددوستدارشما: یه دآنشجومعلم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۲۱:۲۹
holy mind
http://online.1abzar.com/user.php?admin=39542&ref=http://http://nemodar.blog.ir/

پشتیبانی

​ ​