لب خاموش نمودار دل پرسخن است

کامنت ها تایید نمیشود . امانت میماند پیش خودم

پشتیبانی

بایگانی

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

صرفاجهت ثبت شدت لحظات زندگی

شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۱۵ ب.ظ
این روزهایم تنها کارست و کارشبها فیلمی را نیمه نصفه با چرت و خمیازه های کش دار میبینم گاهی در تنهایی در سکوت خیابانهای شلوغ و پرهیاهو که همگی به دنبال خرید مدرسه هستند رانندگی میکنمآهنگی گوش میدهمروضه ای میخوانم گاهی یادداشتی بر می دارم از مطالب دلخواه امگاهی گریه میکنمو گریه و گاهی هم میخندم گاه گاهی موبایلم را برمیدارم و پیامکی بااین متن که سلام خواهر چیزی ندارم بگویم ولی بیادت هستم میفرستم .برروی کاناپه مینشینم و غرق در افکار خود میشوم به گذشته فکر می کنم گذشته دور، حتی خیلی نزدیک و به آینده که چه میشود و تکلیف چیست؟!این ها لذت های این روز های منند برای رسیدن به آرامش و برای غرق نشدن در این زندگانی  بی ارزش اما تنها امیدوارم آرامشش از نوع قبل طوفان نباشد چون از طوفان دیگر خسته ام...زیرا که همیشه در ابتدا همچون نسیمی می ورزد دلت را می رباید بلندت می کند در آسمان به پرواز درت می آرد اما در آنی به زمینت میکوبدو بی دل و تنها و آشفته حال رهایت می کند : (----------------------------------------------------------------------------+ هرچند نیست درد و دل مارا نوشتنی ، از اشک خود دوسطر به ایما نوشته ایم . صائب تبریزی ++ جایزه ی سیمرغ بلورین گند ترین روزهای عمرم تقدیم میشود به تابستان 94
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۱۵
holy mind
همبن الان بلاگفا علائم حیاتی اش را نشان داد مانیز  تا دوباره به کما نرفته ، فرصت را مغتنم شمارده تا دو کلام حرف خدمتتان عرض نمایم و برویم خب عارضم به حضور همایونیتان به سان دیگر دوستان که از بلاگفا به میهن بلاگ مهاجرت کردند، مانیز مهاجرتی اجباری انجام دادیم  و به حول قوه الهی شعبه ی دوم خودرا راه انداختیم  و درصورتی که بلاگفا خراب شد شما میتوانید مرا در میهن بلاگ  بیابید  باشد که رستگار شویم . --------------------------------------------------------------------+ آرشیو شهریور ماه پررررررر : ||++ یونی عزیزتراز جان پیامک زده است که دانشجوی عزیز ضمن تبریک شروع سال تحصیلی جدید. هرجلسه غیبت درابن هفته برابر با دوجلسه غیبت غیرموجه میباشد. گویا بچه میترسانند آهای مسئول آموزش مابیدی نیستیم که بااین پیامک ها بلرزیم و بدو بدو وسایل را جمع کنیم برویم خوابگاه پیامک جدید = بلاک : دی +++ داشتم فراموش میکردم آدرس جدید : dabeer92-new دات میهن بلاگ دات کام. منتظر حضورتان در خانه ی جدیدم هستم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۱۲
holy mind

دلم یک معجزه میخواهد

پنجشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۱۶ ب.ظ
ین روزها از آن  روزهایی است که نمیدانم کی هستم ، چه هستم  ، کجاهستم . یک بار جوک میگوبم، یک بار روضه میخوانم، گاهی اوقات  کتاب میخوانم، تعریف میکنم،  غر میزنم ، گریه میکنم !! کلا تمامی اهدافم را به آینده موکول کردم ! اصلا شاید زندگی یعنی همین!البته نمیخواهم زندگی برای من همین باشد ، حداقل برای من نباید اینگونه  باشد ! این روز ها کاملا با شخصیت ارمیا * همذات پنداری میکنم . واقعا دوست دارم در شرایطی مثل شرایط ارمیا باشم . جنگلی تاریک و سرد ، به دور از هیاهو و سکوتی محض ! " ارمیا " یکی از بهترین رمان هایی است  که تا به حال خوانده ام. البته هیچ وقت من به پای ارمیا نمی رسم، اما نکته ای که باعث شده است با ارمیا این قدر احساس نزدیکی کنم این است که دردها و دغدغه هایمان از یک  جنس هستند ، دور و اطرافیان ارمیا هم خیلی شباهت به دور و اطرافیان من دارند. بارها شبیه موقعیت هایی که برای ارمیا پیش میاید برای منم پیش آمده ولی کاش من هم می توانستم مثل ارمیا هیچ وقت منفعت خودم را در نظر نگیرم وهمیشه بهترین راه را انتخاب کنم.اما فکر کنم چنین شرایط و محیطی هیچگاه برای من محقق نشود . این روز های من به شدت تمام کارهایم بهم گره خورده . و من مستاصل و سرگردان فقط سعی میکنم که اوضاع بدتر ازاین نشود امروز به آخرین دهه تابستان رسیدیم. تابستانی سخت و پر هیاهو. به تابستان سال گذشته که نگاه می کنم سراسر فعالیت بود و کار و تلاش، این تابستان سراسر انفعال بود و رخوت و بی حوصلگی و غم و اندوه . اگرچه همیشه  تابستان را دوست داشتم حالا شاید دلیل اصلی اش بخاطر اینکه از خوابگاه دور بودم اما این بار نه تابستانش جای دوست داشتن داشت و نه گرمایش ! در انتظار فصل سرد می نشینیم، شاید که از فصل گرمش بهتر بود ! هرچند دلخوشی از پاییز هم ندارم و همیشه پاییز مرا اذیت میکند اما هر سال به استقبال پائیز رفتن معنی به استقبال مهر رفتن و شروع دوباره درس و مشق و تحقیق و ... اما واقعا دوست دارم که ساعتی مثل ساعت برنارد داشتم که باآن میتوانستم زمان را متوقف کنم . نمیدانم چه بگویم ؟ نمیدانم از کجا بگویم . لذا سخن کوتاه میکنم و سکوت میکنم . سکوت میکنم چون خدایی دارم که میتواند سکوتم را ترجمه کند سکوت میکنم چون گاهی باید سکوت کرد تا همه بفهمند که دردی داری . سکوت میکنم چون گاهی سکوت کظم غیظ است. سکوت میکنم چون گاهی سکوت فریاد معرفت است . و گاهی هم سکوت....------------------------------------------------------------------------------------*  " ارمیا " رمانی بسیار زیبا و خواندنی نوشته ی رضا امیر خانی نویسنده ی محبوبم  است . شرح حال رزمنده ای که دوستش را ازدست میدهد و اتفاقاتی که بعداز پذیرفتن قطع نامه برای او رقم میخورد . پیشنهاد میکنم حتما بخوانیدش.+ زیاد حال و روزم خوب نیست و سرم خیلی شلوغ است  ان شاالله اولین فرصت جواب کامنت هایتان را میدهم : ) ++  مینویسم که شب تار سحر میگردد ، یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد. سید حمید رضا برقعی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۱۶
holy mind

من آمده ام وای وای

يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۱۷ ب.ظ
سلام بعدازیک مدت دوری از وبلاگ و فضای مجازی دوباره برگشتم. دراین مدت روزهای سختی را پشت سرگذاشتم روزهایی که دوست ندارم هیچ وقت دوباره برای من تکرارشوندودرباره اش صحبت کنم.اما بهرحال هرچه که بودند گذشت و باعث شد تجربه ای جدید را به دست اورم .از همه ی شما دوستان ممنونم که بیادم بودید . تقریبا دوهفته پیش میخواستم دوباره به وبلاگ برگردم ولی حس و حال نوشتن درمن وجود نداشت و مطلبم را یادداشت کردم که با خواندنش ازادامه نوشتن این پست صرف نظرمیکنم.چونکه خیلی خسته ام و توان تایپ کردن را ندارم  و امشب هم برای اینکه بتوانم از زمان انتخاب واحدمطلع شوم به پنل مدیریتمان هم سری زدیم و متوجه شدیم که آغاز کلاس هایمان از21 شهریورماه است اما بنده که 21 نمیروم و پیشنهاد میکنم شماهم نروید :دی + بازهم بلاگفا دست گل جدیدی را به آب زده و کامنت های بنده را که نیازی به تایید نداشتند با اجازه ی خودش دستکاری کرده و کامنت هایتان باید توسط نویسنده ی وبلاگ تایید شود و بسی بیشترازبسی ازاین بابت متعجب هستم:|||++ تعداد کامنت هایتان خیلی بیشتر از آن بود که فکرمیکردم در اولین فرصت سعی میکنم که به وبلاگتان سربزنم : )
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۱۷
holy mind

صفحه های سفید بی آزار

پنجشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۰۹ ب.ظ
برای پانزده همین بار است که مینویسم و پاک میکنم  وبلاگ را به روز میکنم و مطلب را حذف میکنم .گاهی حس می کنم حرف هایی هست که باید به کسی بزنم ولی گمانم صفحه های سفید گوش های شنوا تری دارند خیلی وقت است که دردفتر خاطراتم هیچ ننوشتم و شرح حال نویسی را هم کلا یادداشت نکردم ..نمیدانم علت چیست ؟! یعنی میدانم اما خودم را گول میزنم میخواهم ندانم ، نفهمم ، نشنوم . بنظرم همین صفحه های سفید بی آزاراز خیلی از اطرافیان و آدمها بهترند صفحه های سفید بی آزاری  که هزاران سال است گوششان بدهکار حرف هایی است که هیچ بنی بشری ساز شنیدنشان را کوک نکرده است ... آدمها....این غریبه های آشنا ... مدت هاست تکاپویی برای مهرورزی ندارند....................................................+ واژه هایی که فراتر از معانی متجلی می شوند و تا بی نهایت به درازا می کشند ... این حرف ها تنها می مانند در سکوت زندگی می کنند و تنها در نگاه امتداد میابند ... همیشه حرف هایی هست برای نگفتن وارزش هرکس به اندازه حرف های است که برای نگفتن دارد.++  بسی آهنگ تنهایی لیلا ازعلیرضا قربانی را دوست دارم .
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۰۹
holy mind
http://online.1abzar.com/user.php?admin=39542&ref=http://http://nemodar.blog.ir/

پشتیبانی

​ ​