مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
جمعه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۳۹ ق.ظ
خیلی وقت ها برای آدم ها هیچ تفاوتی نداره که تو باشی، یا مترسکی از جسدت که روحش مرده. آدم ها از مبدا و نقطه ی خودخواهانه ی وجودشون به تو نگاه میکنن. شکل واقعی تو، غم تو، شادی تو ، آرامش تو برای آدمها ناشناخته اس . چون آدم ها دورن! اونقدر دور که از تو و وجود تو جز نقطهای نمیبینن :) بخاطر همین سعی میکنم احساسات رو از دلم بکشم بیرون و اونها رو به شکل کلمات دربیارم بلکه کمی آروم شم از فشار این حبس شدگی ها و دل گرفتگی ها :) البته دارم سعی میکنم ، سعی میکنم ^_^
۹۸/۰۳/۳۱