تابه حال از داشتن قیافه ی خود احساس گناه کرده اید ؟
يكشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۳۷ ب.ظ
داخل صف سلف ایستاده و زل زده است به من که دارم از دور سلانه سلانه خودم را می رسانم به نفرآخر داخل صف . اسمش فاطمه است. اهل یکی از استان های اطراف ما و هم سن و سال خودم یعنی دقیقا یک سال از من بزرگتر است. دختر پرجنب و جوشی که به راحتی می تواند با تکه پرانی هایش خنده را توی کلاس روی لبان همه بنشاند. اغلب با هم می رسیم به سلف . ولی آنروز انگار دیر کرده ام. نزدیک تر که می رسم هنوز نگاهش خیره است توی صورتم. بعد از سلام بی مقدمه می گوید: من تو را خیلی دوست دارم!جا می خورم و به جای اینکه لبخند بزنم و بگویم که من هم تو را دوست دارم می پرسم: چرا؟با همان لحن عاشقانه ی اولیه اش می گوید: برای اینکه خیلی شبیه خواهرم هستی و من 6 سال است که خواهرم را ندیده ام . دلم خیلی برایش تنگ شده . با اینکه ترم های قبل دریک خوابگاه بودیم اما من اصولا اهل پرسیدن سوال های شخصی از دیگران نیستم و اطلاعاتم از دیگران صرفا به اندازه ی صحبت های خودشان و یا حدس های خودم از حرف هایشان است زیرا ضرورتی نمیبینم زیر اطلاعات شخصی کسی را ازاو بدون اینکه احتیاج باشد بپرسم . بعد از گفتن این جمله که 6 سال است من خواهرم را ندیدم ، هرچند ازخود جمله مشخص بود دلیلش چیست و قابل فهمیدن بود که به چه دلیلی ممکن است 6 سال خواهرش را ندیده باشد ، اما خب باز باخودم فکر کردم گفتن بی مقدمه ی خدا رحمتش کند شاید درست نباشد ، اصلا شاید حدسم غلط باشد و بعدش مجبور شوم به خاطر حرف نسنجیده ام از او معذرت خواهی کنم و خودم از حرفم خجالت بکشم . بخاطر همین گفتم چقدر زیاد واقعا 6 سال ؟ خب چرا ؟ خارج از کشور هستن ؟ دیدم آهی کشید و گفت : نه فوت شده :( با شنیدن این جمله متاثر شدم و نمیدانستم چه بگویم فقط توانستم خدا رحمتش کندی بگویم و لبخندی تحویلش بدهم راستش هنوز هم نمی دانم که در جوابش چه باید می گفتم ؟! ولی بعد از شنیدن این حرف ها بلافاصله یاد این پست خودم افتادم و بیشتر ناراحت شدم از فکر و قضاوت های خودم + فقط حدس ایشان درست بود . کلیک ++ چه حس بدی است که دلت برای عزیزی تنگ شود اما دسترسی به او نداشته باشی قدرلحظات خوب درکنار هم بودن را بدانیم : ) پیشنهاد میکنم همین الان دست بکار شوید و برای کسی که دلتنگش هستید یک پیام ، پست ، شعر و یا هرچیز دیگری در وبلاگ یا صفحات مجازی دیگری بنویسید ^___^
۹۵/۰۸/۰۹