این روزها به هیچ مشغولم
يكشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۳۳ ب.ظ
چند روز است که به "هیچ" مشغولم. توضیحِ "یعنی چه" اش که به این راحتی نیست. توضیح اینکه چرا از صبح تا شب یک لحظه هم اوقات فراغت پیدا نمی کنم و آخر شب که نگاه می کنم کار چندان مفیدی هم در رزومه ی روزانه ام پیدا نمی کنم، سخت است. یعنی راستش خودم هم نمیدانم. گاهی وقت ها این طوری می شود. به تعبیرِ خودم برکت وقتم با من قهر می کند. سر می چرخانم و شب می شود. چشم میبندم و صبح می شود. و روزها پشت سر هم می گذرند درحالیکه من سرگرم روزمرگی بوده ام. همین. روزمرگی. بدون مطالعه ای که در ذهنم حک شود. بدون تصمیمی که ادامه داشته باشد. بدون کار خیری که ذخیره شده باشد. بدون هیچ ثمری. افزایشی، تغییری. این جور وقت هاست که وقتی توی وبلاگی بالای سررسیدی جایی حدیث امام صادق را می بینم که هرکس دو روزش مثل هم باشد زیان کار است یا این حدیث امام علی را که فرصت ها مثل ابر ها می گذرند. غنیمت بشماریدشان. به هم می ریزم. اینکه برای کاری که باید انجام بدهم وقت ندارم و از همین کارهایی که انجام می دهم، گریزی ندارم ، آزارم میدهد. بعضی وقتها این طور می شود. این جور وقت هاست که باید هرچه سریعتر یک نخ اتصالی یک جایی یک کاری یک بهانه ای جور کنم و از خودش بخواهم که سرِ کیسهی برکتِ وقت را کمی شل تر نگه دارد تا بتوانم کمی قاچاقی از آن بردارم. آخر میدانید خیلی سخت است که آدم به "هیچ" مشغول باشد. + حس خوبیست که وارد میزکارت شوی و این کامنت را ببینی کلیک ++ شمع قد بلند من : ) کلیک +++ خانم دکتر مردیت رمز وبلاگت رو گم کردم دوباره برام بفرست
۹۵/۰۸/۰۹