مراحالیست گرم که هیچ کس طاقت حال من ندارد
پنجشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۲۸ ب.ظ
اینکه دلت هوای نوشتن کند خوب است اما هرکاری که میکنی و هرچقدر که تلاش میکنی دستت به نوشتن نمیرود و اجبارش میکنی که بنویسد اما ذهنت ارور مبدهد بد است و حتی به سرت میزند که وبلاگت را حذف کنی و باخودت میگویی آخر این وبلاگ چیست که تو هرروز به آن سرمیزنی ؟ وارد تنظیمات وبلاگت میشوی گزیته ی حذف وبلاگ را انتخاب میکنی و بعدازتو میپرسد آیا مطمئنید برای حذف وبلاگ ؟ و خودت خوب میدانی که خیر مطمئن نیستی بعد هم دلت نمیاد که حذفش کنی و دوباره تجدید نظر میکنی و بیخیال حذفش میشوی امشب میخواستم وبلاگم را برای همیشه حذف کنم . اما نتوانستم دلم میخواهد بمانم و دراین فضای مجازی بنویسم دلم میخواهد بمانمو از روزهای معلمی ام بنویسم از خاطرات مدرسه و خوابگاه ورفت و آمد هایم و اتوبوس بنویسم اما چرا فکر حذف کردن به سرم افتاد نمیدانم ! شاید دلگرفتگی ها علت این امر باشد شاید هم ... بیخیال حال هرچه که هست کلا دیشب و امشب خیلی دلم گرفت . اما مهم نیست دل است دیگر خودش خوب میشود . + بیست و دو عزیز معذرت
۹۴/۰۹/۰۵