لب خاموش نمودار دل پرسخن است

کامنت ها تایید نمیشود . امانت میماند پیش خودم

پشتیبانی

بایگانی

والدین محترم لطفا درزندگی فرزندانتان دخالت نکنید

چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۱۸ ب.ظ
متنفرم از مادر های که دخترشان را درست تربیت نمیکنند و همینطور تا خواستگار برای دخترشان میآید دست و پایشان را گم میکنند و فورا دخترشان را به عقد طرف درمیاوردند و بعد ازاینکه زندگی بچه گانه و بدون تحقیق و آشنایی دخترشان شروع میشود شروع به دخالت در زندگی دخترشان کرده و با حمایت های بیخودسان باعث اختلاف و درگیری طرفین میشوند و حالا که اختلاف بالاگرفت بخاطر خودخواهی خودش و به کرسی نشاندن حرفش میخواهد طلاق دخترش را بگیرد . و صدالبته بیشتر متنفر از دختری که خودش نمیتواند تصمیم بگیرد و به هرکسی اجازه ی دخالت در زندگی خصوصی خودش و همسرش را میدهد . وقتی که دختری را میبینم و اتفاقی صحبت هایمان شروع میشود و باهم صحبت میکنیم . و میبینم که دهه هفتادی است و درشرف طلاق واقعا ناراحت میشوم و ناخودآگاه حس بدی نسبت به مادرش پیدا میکنم مادری که همراهش است و نمیگذارد حتی دخترش درد دلش را به من هم بگوید . البت اینطور موقع هااز انجایی که خیلی رک هستم [ متاسفانه یا خوشبختانه ] خیلی شیک و مجلسی به مادر و یا هرکسی دیگری که مخل است میگویم که حداقل بگذارالان درد دلش را بگوید بلکه سبک شود و خداروشکر ده دقیقه ای ساکت میشود و هراز گاهی نگاهی غضبناک به من میندازد . خلاصه حرف پشت حرف ، گریه پشت گریه ، و بلاخره میفهمی که دعوای اصلی برسر مسئله ی خییییلی ساده و پیش پاافتاده ای است که 1: قدی و بی عرضگی پسر 2: بلانسبت نفهمی و لوس بودن دختر 3: خودخواهی و حمایت های بیخودی والدین دوطرف که گاه از سر دلسوزی الکی است و گاه از سر خودخواهی باعث دامن زدن به این دعوای بچگانه میشود . باهردویشان صحبت کردم هم مادر و هم دختر ، مادر و دختری که هیچکدامشان را نمیشناختم و حتی آنها هم مرا نمیشناختند . و متوجه شدم دختر دوست دارد که دوباره برگردد و همسرش هم همینطور . مادرش حتی وقتی دید که من دخترش را قانع کردم که برگردد ، با حرفی کاملا غیر منطقی برگشت و گفت : اگر طلاق بگیرد منتش راهم دارند و بخاطر پول پدرش هم که شده دوباره به خواستگاریش میایند سر یک ماه نشده عقدش میکنند . من هم که تقریبا از دست مادرش کفری بودم گفتم اولا خودت میگویی بخاطر پول پدرش نه بخاطر خود دخترت دوما شرایط دخترت بعد طلاق و قبل ازدواج زمین تا اسمان است و کسی منت دختر مطلقه را ندارد سوما تا سه ماه باید عده نگه دارد آنوقت شماچطور یک ماهه شوهرش میدهی؟؟ خلاصه دختر راضی شد برگردد و گفت مادر راست میگوید شماهم ازاول نگذاشتی که من حرف بزنم ، من اگر طلاق بگیرم  مثل قبل کسی مرا بخاطر خودم نمیخواهد . و مادرش هم کمی فکر کرد و چیزی نگفت . ولی دختر را راضی کردم که اگر همسرت همدوست دارد که برگردی ، برگردد و بعدش خداحافظی کردم و برگشتم . احساس خستگی میکردم  هم روحی و هم جسمی نمیخواستم اصلا صحبت کنم ولی دلم سوخت بحال دختری که دستی دستی داشت زندگیش را ازبین میبرد . و هرانچه گفتم طبق وظیفه ام به عنوان یک انسان بود همانطور که سعدی هم میگوید : توکزمحنت دیگران بی غمی نشاید که نامنت نهد آدمی  . خلاصه بعد ازکلی صحبت ، وقتی خداحافطی کردم لبخند روی صورت دختر بود و ازمن تشکر کرد من هم با لبخندی ازاو خداحافظی کردم . نمیدانم سرنوشت این دختر که تا به دیروز اصلا ندیده بودمش  چه میشود ؟ اما امیدوارم که هرچه صلاحش است صورت بگیرد .الهی آمین
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۲۰
holy mind
http://online.1abzar.com/user.php?admin=39542&ref=http://http://nemodar.blog.ir/

پشتیبانی

​ ​