لب خاموش نمودار دل پرسخن است

کامنت ها تایید نمیشود . امانت میماند پیش خودم

پشتیبانی

بایگانی

خانه ی سنتی با شیشه های رنگی

چهارشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۱۰ ب.ظ
تنها رشته  و کاری که علاوه بر روانشناسی و معلمی دوست داشته و دارم رشته ی معماری هنرهای اسلامی است . بی شک وقتی که معماری های گذشته را میبینم گل از گلم میشکفت و لذت میبرم . مثلا وقتی که به حوزه میروم حواسم به گنبد و طاق هایی است که برای آن محیط درست کرده اند و حتی یکبار بسکه بالا را نگاه کردم نزدیک بود چنان با کله زمین بخورم که دهان و دندان و دماغمان سرویس شود ولی خب تپقی جانانه زدیم و اصلا به روی مبارک نباوردیم و راهمان را ادامه دادیم : دی ولی اگر معلم نمیشدم حتما این رشته را ادامه میدادم و برای خودم خانه ای طراحی میکردم . خانه ای که حیاط بزرگی داشته باشد و پنجره های ارسی با شیشه های رنگی  قرمز و آبی و زرد  که هلالی هم باشد و همینطور یک حوض گرد وسط حیاط میگذاشتم .دور تا دور حوض را گلدان میچیدم آن هم شمعدانی های قرمز و صورتی و یک عالمه ماهی گلی درون حوض مینداختم . و درخت بید مجنونی را درون باغچه ام میکاشتم . و تابی را هم زیر درخت بید مجنونم میگذاشتم . درش هم حتما باید کلون داشته باشد ، تخته چوبی را هم برروی ایوان خانه قرار میدادم و فرش دست بافتی را برروی آن مینداختم . و سماور نفتی مادر بزرگم را هم کش میرفتم و چایی تازه ای دم مینداختم و اهل بیتمان را صدا میزدیم که بیاید چایی حاضر است و دور هم عکسی مینداختیم آن هم بااین دوربین هایی که عکس را بلافاضله چاپ شده تحویلت میدهند و من نمیدانم اسمشان چیست و پایین را تاریخ میزدم و در آلبوم خانوادگیمان قرار میدادم  البت تا یادم نرفته بگویم که  اگر سماورش را کش بروم ،تمام سرویس های مسی که دارد و تقریبا الان عتیقه هستند و به جانش بسته است را هم میقاپیدم و نمیگذاشتم بفهمد : )خب از فضای حیاط که بگذریم فضای داخل خانه را دوس دارم که کاملا مدرن بچینم البت اسباب خانه نه طرح خانه را . یعنی تلفیقی از سنتی و مدرن بودن را باهم تجربه کنم . مثلا دیوار های قسمت پذیرایی را میدادم که یک جاهایی اش را کاه گل کنند کجا؟ بطور مثال  قسمتی که قاب را طراحی میکنن برای عکس های قدیمی و اینجور چیزها را کاه گل میکردم و دورتا دورش را با کاشی های فیروزه ای یک در یک تزئین میکردم .در مورد دیگر قسمت ها مثلا حمامش شاید حمام را مثل خزینه طراحی میکردم : دی  البت دراین مورد دقیقا تصمیمم را نگرفته ام و باید بیشتر فکرکنم .اما اتاق هارا هم حتما در طبقه ی بالا قرار میدادم و چون بنده تا لنگ ظهر گاهی اوقات میخوابم و باید از دسترس فریاد هایی که لنگ ظهراست بیدار شو خارج شم  : ) به همین دلیل پله های زیادی را میگذاشتم که اهل بیت تنبلیشان بیاید که بالابیایند و ازخواب بلندم کنند.خلاصه خدمتتان عرض کنم حالا که خودم معلم شدم و معلم هم مگر درخواب چنین چیزی را ببیند .و پدر محترم هم از خانه ای که در نظر بنده ایت زیاد خوشش نمی آید ، پس باید دنبال یک شوهر پولدار باشیم تا که بتوانیم به اهدافمان برسیم . باشد که رستگار شویم : دی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۱۳
holy mind

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
http://online.1abzar.com/user.php?admin=39542&ref=http://http://nemodar.blog.ir/

پشتیبانی

​ ​